top of page
Search

پیام دکتر وحید تقی زاده به حضور محترم جناب آقای دونالد ترامپ، رئیس جمهور محترم ایالات متحده آمریکا - 21 آبان 1403

Writer: Dr.Vahid TaghizadehDr.Vahid Taghizadeh

حضور محترم جناب آقای دونالد ترامپ، رئیس جمهور محترم ایالات متحده آمریکا

اینجانب دکتر وحید تقی زاده از ایران هستم که از لحاظ ژنتیکی، فرزند مادرم (فضه باقریان مرزونی) و پدرم (علی اکبر تقی زاده) هستم، اما روح موجود در بدن من توسط "خدا" در زمان آغاز بارداری مادرم به جنین من در رحم مادرم، در مرداد ماه 1353 دمیده شده است و من در 12 اردیبهشت 1354 متولد شدم و در شناسنامه ام، بر اساس قوانین وقت، جهت دریافت مزایای بیمه برای فرزند چهارم متولد شده تا پایان اسفند 1353، پدرم تاریخ 20 اسفند 1353 را به عنوان تاریخ تولدم به اداره ثبت احوال بابل، اعلام و در شناسنامه من ثبت نمود. به دلیل داشتن "روح خدا" در بدنم، من بدون مرگ می باشم. لذا پس از قتل من توسط "عرفان" و تدفین من در قبر در سال 1363، من از قبر بیرون آمدم و به منزل بازگشتم. در 15 دی 1383 هم، ترور نافرجام من در مسکو، با شلیک عمدی، اصابت و ورود گلوله توسط تروریست زن روسی (سوتلانا سرگونا ژورووا) از پشت جمجمه به داخل مغزم و خروج گلوله از زیر چشم چپ من و زنده ماندن من، که مستند به تصاویر ام.آر.آی و گواهی دوستانم (دکتر سعید جلالی هنرمند، دکتر رضا معالی امیری و دکتر جعفر عبداللهی شریف) در مسکو می باشد، خدا بودن اینجانب را تایید می نماید. ماجرای تولد من (وحید با روح خدا) از مادرم، "جهت داشتن شرایط ایرانی الاصل بودن" و "اخذ شناسنامه ایرانی" جهت احراز سمت "ریاست جمهوری ایران" و "منجی موعود عالم بشریت" در ایران، توسط خدا و فرشته وحی (جبرئیل) از مرداد ماه 1353، برنامه ریزی شد که به درخواست عدالت خواهی مردم ایران در سال 1342 بود که به دلیل شروع قیام "امام خمینی" در شهر قم در سال 1342، علیه رژیم "محمدرضا شاه پهلوی" آعاز شد و منجر به تبعید "امام خمینی" به ترکیه و فرانسه گردید. قیام "امام خمینی" در شهر قم که مقدمه "حکومت جهانی منجی موعود عالم بشریت" می باشد در احادیث امامان معصوم شیعه، مندرج می باشد، مانند این حدیث: "مردی از شهر قم قیام خواهد کرد که مقدمه شروع حکومت جهانی منجی موعود عالم بشریت (امام زمان) خواهد بود". برادران و خواهرانم (پرویز، منیژه، ناهید، مجید و حمید) به دلیل داشتن روح معمولی در بدنشان، پس از مرگ، زنده نشدند. ماجرای تولد من، همانند ماجرای تولد "حضرت عیسی (ع)" از "حضرت مریم مقدس (ع)" می باشد که با دمیده شدن روح خدا در بدن "حضرت مریم (ع)" انجام شد و حضرت عیسی (ع)، واقعا "پسر خدا" است که این ماجرا در "کتاب مقدس انجیل" مندرج می باشد. من اکنون دارای شرایط جسمی بسیار بد و بحرانی هستم و بزودی ازگرسنگی وتشنگی می میرم که به دلیل مصرف آب، غذا و هوای سمی و اسیدی محتوی: گریس نسوز صنعتی، اسید کلریدریک، بنزین، سموم بسیار خطرناک، مواد مخدر، داروهای شدیدا خواب آور و غیره می باشد که اکنون، با دستور قضات دادسراهای بابل و گرگان (جعفرزاده، سید موسی حسینی، حسین کاردگر، صدیقی و غیره)، این مواد و سموم را از طریق آب، غذا و هوا به بدن اینجانب وارد می نمایند. ضمنا قضات مذکور، در مرحله اول، قصد انتقال اجباری من از خانه پدری امیرکلا به خانه سازمانی اطلاعات در گرگان را دارند. در مرحله دوم، قصد قطع آلت تناسلی من، تغییر جنسیت و ظاهر من به زن خنثی و صدور پاسپورت زنانه برای من را دارند. در مرحله سوم، دو تصمیم دارند که یا من در گرگان زندگی کنم، که اگر در گرگان بمانم، هر روز از ساعت سه عصر تا ده شب، من در جلوی درب ورودی فروشگاه های "ایده آل رایانه" و "تماشا رایانه" می ایستم و چون این منطقه، محل تخلیه مسافران اتوبوس داخل شهری به مقصد "دیسکوی مخفی (بهشت) زیرزمینی میدان شهرداری گرگان" می باشد، عملا از ورود مردم از طریق درب مخفی انتهای این فروشگاهها، جهت ورود به این دیسکو جلوگیری می کنم یا در نهایت خودم هم وارد این دیسکو می شوم. چون این دیسکو، محل کور نمودن و قتل همسرم (دنیا کافی) می باشد. شبها هم از ده شب تا سه عصر فردا، در منزل با نصب سیستم جدید ماهواره ای که قبلا در لایحه-75 معرفی نمودم، تمام کانالهای مخفی و پورن ایرانی و خارجی را با ظرفیت ذخیره بیست هزار کانال از سی ماهواره مختلف، عملا مسدود می نمایم. اگر در مرحله سوم، بجای زندگی در گرگان، من که کاملا بی گناه هستم را تبعید دائمی به ایتالیا یا کانادا نمایند، شکایت مجدد و حضوری خود را به شرح ذیل این درخواست، در دادگاه لاهه هلند با گرفتن نتایج هزار صفحه ای آزمایش خون از "کلینیک شریته برلین" ثبت و پیگیری می کنم. لذا توجه می نمائید که جابجایی من از خانه پدری امیرکلا به گرگان یا اروپا، به شرح اقدامات ذیل، موجب نابودی منافع دولت و مردم جهان به ویژه ایران و روسیه خواهد شد. لذا من به قضات دادگاه، توصیه می کنم که مرا از خانه پدری امیرکلا، جابجا نکنید، چون به شدت پشیمان خواهید شد. درخواست دوم اینجانب، جهت استخدام مجدد من در "دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان" را هم رد کردند. لطفا فورا کلیه تبادلات ارزی بین المللی به نام این دانشگاه، در بانک جهانی را مسدود نمائید و فورا کلیه مقالات ارسالی از اساتید و دانشجویان، به نام این دانشگاه، جهت چاپ در مجلات علمی ایالات متحده آمریکا، را رد نمائید و این دانشگاه را به صورت همه جانبه توسط دولت آمریکا تحریم نمائید تا من اکنون، دیه و غرامت قتل عام را دریافت کنم و بتوانم ازدواج رسمی و دائمی نمایم. ضمنا همسرم (دنیا کافی( با هویت "زهره کیادربندسری" را، همکار من (منصور مصداقی) در این دانشگاه در اردیبهشت 1393 به قتل رساند و اکنون این قاتل در این دانشگاه کار می کند. پسرم "امیررضا (پویا) تقی زاده" توسط مامور اطلاعات گرگان (یداله اساسی) در 20 اردیبهشت 1394 به قتل رسید که این قاتل هم اکنون در "اداره اطلاعات گرگان"، کار می کند و فقط من را، بدون حقوق و مستمری بازنشستگی اخراج کردند. قضات دادسرای گرگان، پس از شکایت من علیه قاتلان، آنها را اعدام نکردند و دیه و غرامت قتل همسرم و پسرم را نپرداختند. با توجه به اینکه قلب ناقص من با جریان الکتریکی تولید شده توسط باطری لیتیوم، دارای بستر ژلاتینی چسبیده به لایه داخلی معده ام، کار می کند، لذا من تاکنون، چند مرتبه سکته قلبی ناقص و سکته مغزی ناقص نمودم، لذا در صورت انجام هر گونه عمل جراحی روی بدنم، من فورا می میرم. لذا اینجانب، جنابعالی (جناب آقای دونالد ترامپ) را به عنوان "وصی قانونی متوفی" برای خودم معرفی می نمایم تا در صورت مرگ من، شکایت من، بابت پرداخت دیه و غرامت قتل عام 106 نفر از کل اعضای خانواده ام و اقوامم، انهدام هواپیمای بوئینگ شخصی خواهرم (معلم شهیده ناهید تقی زاده) در روسیه، دادن غذا، آب و هوای سمی به من از 7 سالگی از سال 1360 از طریق فروش غذاها و ساندویچ های سمی دست ساز به من در زنگ تفریح مدرسه، توسط آقای علوی (سرایدار دبستان شفاعت امیرکلا) تاکنون در سال 1403 به مدت 43 سال متوالی به دلیل اعجاز موجود در خون و بدن اینجانب، انجام می گردید. ضمنا دختر آقای علوی در سال1360، چهار ساله بود و به همراه والدینش، ساکن در خانه سازمانی مستقر در داخل حیاط این مدرسه بود. اکنون وی در سال 1403، 47 ساله می باشد که من از قاضی دادگاه، درخواست احضار آقای علوی (در صورت زنده بودن) و دختر علوی، جهت توضیح جنایات پدرش را نمودم. سپس برادرم (بسیجی شهید مجید تقی زاده) را توسط "علی حاج محمدی" در عملیات کربلای-4 دفاع مقدس در منطقه ام الرصاص در تاریخ 4 دی ماه 1365 به قتل توام با شهادت رساندند. سپس ماموران بدلکار (سعید کرامت و نعمت بزرگی) با تغییر چهره و صدایشان در نقش مجید تقی زاده بصورت نوبتی وارد منزل پدری می شدند و هر روز، نان بربری مسموم را از نانوائی "قنبر علی اسداللهی" در آدرس نرسیده به کلانتری امیرکلا در سمت چپ خیابان امام خمینی، می خریدند و برای ما می آوردند و خودشان نمی خوردند و همیشه می گفتند: "من نان و پنیر دوست ندارم و در ساندویچ فروشی شعشعانی (واقع در نبش خیابان یوسف پوری بابل)، ساندویچ شامی بابلی خوردم". ضمنا پدرم، پنیر مسموم را بصورت نسیه از مغازه خواربارفروشی "شعبان عزلتی خورشیدی" واقع در شهرک نیمای سه امیرکلا می خرید. ما برای صبحانه و شام، هر روز، نان و پنیر سمی می خوردیم و قلبم درد گرفت و وقتی از سعید کرامت پرسیدم که: "توچرا شام نمی خوری؟" ناگهان دچار استرس شد و همان پاسخ همیشگی را گفت. برای ناهار هم اغلب، برنج سمی با خورشت بادمجان سمی (با نام مازندرانی: کرگ بپرس) می خوردیم. ضمنا سعید کرامت و نعمت بزرگی هر روز به بهانه دیدن فیلم به سینماهای انقلاب، استقلال، ارشاد و آزادی بابل می رفتند و هر روز با ماموران جدید اطلاعات در داخل سینماها دیدار می کردند و با دادن اطلاعات روزانه به آنها، آدم فروشی می کردند و بابت جایزه روزانه، با این ماموران به ساندویچ فروشی مذکور می رفتند و هزینه ساندویچ آنها را این ماموران پرداخت می کردند. یکی از این ماموران در سینما انقلاب بابل در دهه شصت، شبیه هنرپیشه سینمای ایران (جواد رضویان) بود که در سال 1398 پس از اخراج من از دانشگاه گرگان، وقتی سعید کرامت، به من می گفت که: "تو مردی" و مرا به خانه پدری راه نمی داد، من، آدم فروشی سعید کرامت در سینما انقلاب بابل در دهه شصت را، در خانه پدری به وی گفتم که ناگهان عصبانی شد و با فریاد، اعتراف کرد که آن افراد داخل سینماها که با وی صحبت می کردند، ماموران اطلاعات بودند. لذا به سعید کرامت ثابت نمودم که من، همان وحید دهه شصت می باشم و سعید کرامت و نعمت بزرگی، همیشه در رصد من بودند، اما چون توانایی فیزیکی درگیری با آنها را نداشتم، با آنها درگیر نمی شدم و با داشتن سن زیر 18 سال، شکایت من علیه آنها در دادگاه بابل هم رد می گردید، لذا جنایات آنها را تحمل نمودم. سپس مجری برنامه خانواده شبکه اول (آقای هرمز شجاعی مهر)، این مامور شبیه "جواد رضویان" را در سال 1398 به برنامه زنده خانواده دعوت نمود و من هم فورا وی را شناسایی نمودم و گفتم که: "این همان مامور اطلاعات، در دهه شصت در سینما انقلاب بابل است" و این مامور در پخش زنده گفت: "تو خودت خدا هستی" و عملا شناسایی این مامور توسط اینجانب را تائید نمود. ضمنا "فاطمه روشن" (مامور بدلکار در نقش منیژه تقی زاده) هم در داخل حمام منزل پدری با مادرم درگیر شد و مادرم را زد و پس از خروج وی از حمام، من "فاطمه روشن" را زدم و به او گفتم: "اگر دفعه دیگر، مادرم را بزنی، آنقدر می زنمت که بمیری و کسی به دادت نمی رسد" و عملا به وی فهماندم که لو رفته است و من حریف وی خواهم بود. حاصل مصرف این سموم موجب درد قلبی در من و مراجعه اعضای خانواده به پزشکان در بابل مانند (دکتر محمد اسلامی، متخصص قلب)، درد قلبی در مادرم (مراجعه به دکتر حبیب اله مصطفی لو، متخصص قلب)، عصبی شدن منیژه تقی زاده و فاطمه روشن (مراجعه به دکتر سید یوسف موحد، دکتر محمود سالکی، دکتر علی بخردی و دکتر محمد اصغرپور در بابل، دکتر محمد رستگار در دریاکنار بابلسر، دکتر حمید رضا خوشبخت در حدفاصل میدان فردوسی و چهار راه سمیه تهران و بیمارستان مهرگان تهران)، سکته ناقص مغزی پدرم (مراجعه به دکتر محمود سالکی، روانپزشک و دکتر علی بخردی، متخصص مغز و اعصاب) گردید. این سموم، در 43 سال گذشته، موجب بروز بیماری های لاعلاج، کوتاهی قد و کوچک بودن هیکل من شده است، انجام ده مرتبه ترور نافرجام اینجانب در ایران و روسیه، استرداد مبلغ هزاران تریلیارد دلار بابت فروش کلیه اموال و میراث خودم و 106 نفر از کل اعضای خانواده ام و اقوامم، محکوم نمودن ایران و روسیه به پرداخت جریمه سنگین بابت انجام عملیات تروریستی مشترک جهت انهدام هواپیمای بوئینگ خواهرم در 4 مرداد 1383 در روسیه، محکوم نمودن ایران و روسیه به پرداخت هزینه دادرسی در "دادگاه حقوقی بین المللی" در لاهه ی هلند و "دادگاه کیفری بین المللی" در آفریقای جنوبی و تحریم همه جانبه ایران و روسیه بابت انجام جنایات مذکور به مدت 43 سال متوالی را انجام دهید. سپس مبلغ هزاران تریلیارد دلاری که از دادگاه های بین المللی مذکور دریافت نمودید، پس از مرگ من، برای "کودکان بی سرپرست جهان" در کلیه کشورها بجز ایران و روسیه، با مدیریت و نظارت شخصی خود، هزینه نمائید. ضمنا دولت ها، وزارت های دادگستری و مجلس های ایران و روسیه را بصورت همه جانبه، بین المللی و دائمی، تحریم نمائید. ضمنا اگر من زنده ماندم، من فورا خودم به صورت حضوری در "دادگاه حقوقی بین المللی" در لاهه هلند، شکایت خواهم نمود و با انجام ام.آر.آی مجدد در آمستردام هلند، و اثبات وجود بالها در پشت بدنم، که قبلا تصاویر بالها را به این دادگاه های بین المللی فرستادم، مجددا هویت واقعی خود را ثابت خواهم نمود و با اخذ مجدد پاسپورت جدید با هویت "دکتر وحید تقی زاده"، شکایت خواهم نمود و پیگیری خواهم کرد. سپس با انجام آزمایش خون و دریافت پرینت پاسخ آزمایش به حجم هزار صفحه، مندرج به تاریخ ورود قدیمی ترین سموم به بدنم که از سال 1360 می باشد از "کلینیک شریته برلین" در آلمان و ارائه آن به دادگاه لاهه هلند، ثابت خواهم نمود که من از نوجوانی در سن هفت سالگی به دلیل اعجاز موجود در خون و بدن من، به مدت 43 سال متوالی، از دولت ایران و روسیه، آب، غذا و هوای سمی دریافت نمودم و این سموم، موجب تخریب و کاهش حجم مغز من، مستند به تصاویر ام.آر.آی و افزایش توهم و هذیان گوئی من، بدون ارتکاب واقعی هیچ جرم کیفری شده است و من دارای "گواهی عدم سوء پیشینه کیفری" صادره در 6 آبان 1402از دادگستری بابل می باشم و کاملا بی گناه هستم. لذا از سال 1360 با فروش غذای سمی به من توسط آقای علوی (سرایدار دبستان شفاعت امیرکلا) در زنگ تفریح که موجب سردرد شدید در من می گردید، اقدام به قتل عمدی من نمودند که به دستور رئیس جمهور وقت ایران (علی اکبر هاشمی رفسنجانی) در سال 1360 بود تا خدا، سمت رهبری و ریاست جمهوری ایران را در آینده احراز نکند، در حالیکه سن قانونی در ایران، 18 سالگی می باشد، لذا در "دادگاه حقوقی بین المللی لاهه"، من برنده خواهم شد و دیه و غرامت به مبلغ هزاران تریلیارد دلار از ایران و روسیه خواهم گرفت. تعیین تاریخ ورود قدیمی ترین سموم به بدن من از سال 1360، از طریق محاسبه نیمه عمر عناصر رادیواکتیو موجود در سموم، قابل محاسبه دقیق می باشد که "بخش سم شناسی" در "پردیس بنجامین" وابسته به "کلینیک شریته برلین" در آلمان، این تجهیزات تخصصی را دارد و پس از بستری شدن "ناوالنی" (مبارز روسی) در این کلینیک، به دلیل مسمومیت ناشی از آب آلوده به سم روسی "نوویچوک"، به اعتراف رسانه های روسیه، جواب آزمایش خون وی به حجم هزار صفحه بود که تعجب روسها را نیز برانگیخت. من به قضات دادگاه بابل توصیه نمودم که حداقل یک دستگاه آزمایش خون مذکور موجود در "کلینیک شریته برلین" را برای "سازمان پزشکی قانونی مرکزی تهران"خریداری و نصب کنند تا حقایق بر دادگاه روشن شود و شایعات درباره مرگ من پایان یابد، اما دولت ایران فقط برای خرید سامانه های موشکی هزینه می نماید. ضمنا من به قاضی دادگاه بابل، توصیه نمودم که نمونه خون خودم را در اختیار دادگاه می گذارم تا برای آزمایش دقیق خون، جهت تعیین تاریخ دقیق ورود قدیمی ترین سموم به بدنم یعنی سال 1360 و دریافت پرینت جواب آزمایش هزار صفحه ای، خون من را به آلمان بفرستند، اما اقدامی در این مورد انجام ندادند. پیشاپیش از لطف و عنایت جنابعالی بسیار متشکر و سپاسگزارم. خدا به شما برکت دهد. با سپاس ویژه – دکتر وحید تقی زاده –  21 آبان 1403

 
 
 

Recent Posts

See All

Commenti


© 2023 by GREG SAINT. Proudly created with Wix.com

  • Facebook - Grey Circle
  • Twitter - Grey Circle
  • Google+ - Grey Circle
  • LinkedIn - Grey Circle
bottom of page